عشق زندگی

"عشق زندگی" نخستین مجموعه شعر عبادالله صالح بوده. مولف در موضوعات گوناگون عشق و زندگی شعر گفته است.

عشق زندگی

"عشق زندگی" نخستین مجموعه شعر عبادالله صالح بوده. مولف در موضوعات گوناگون عشق و زندگی شعر گفته است.

عباد الله صالح

عشق و زندگی
(مجموعة شعر)

محرر آرایش رامش شیرعلی
محرر تکنیکی عزیز قربانف

به مطبعه 26.12.2018 سپاریده شد.
.16/1 84х چاپش 28.12.2018 به امضا رسید. اندازه 60
.75 ، چاپ آفسیت. کاغذ آفسیت. جزء چاپی 15

عدد نشر 1000 نسخه.

وزارت فرهنگ « عرفان » در نشریات
جمهوری تاجیکستان چاپ شده است.

. 734018 ، ش.دوشنبه، کوچة ن.قرابایف، 17

بایگانی
آخرین مطالب

دوبیتی ها

چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۱۰ ب.ظ

غم شعر ترم بوی تو دارد

تمام پیکرم بوی تو دارد.

شراب وصل تو در ساغرم نیست،

سبو و ساغرم بوی تو دارد.

 

غم شعر ترم بوی تو دارد،

کنار و بسترم بوی تو دارد.

بزن آتش مرا، خاکسترم کن،

ببین، خاکسترم بوی تو دارد.

 

همه شعر ترم یاد تو دارد،

کتاب و دفترم یاد تو دارد.

ندارم باوری، یادم کنی، باز

دل ناباورم یاد تو دارد.

 

ره عشقت اگرچه بی خطر نیست،

دگر راه فرار و هم گذر نیست.

شود نزدیک راه کهکشان هم،

رهی از راه وصلت دورتر نیست.

 

 ترا گم می کنم، قلبم شود ریش،

ترا می یابم و گم می کنم خویش.

تو دل را برده و من داده ام دل،

نبودست عاشقی از بازیی بیش.

 

چو درد عشق تو دردی دگر نیست،

وفادارت چو من مردی دگر نیست.

گناه من اگر عشق تو باشد،

گنهکاری چو من فردی دگر نیست.

 

به عهدش عاشقی صادق نماند،

به یارش مونس و مشفق نماند.

اگر عاشق ز دست عشق میرد،

در این عالم دگر عاشق نماند.

 

به عهدم خواهی ار صادق بمانم،

به شعر و شاعری لایق بمانم.

اگر خواهی مرا سازی مجازات،

در این دنیا بمان عاشق بمانم.

 

  مرا هر دم پشیمان می کنی،گل،

مرا از خود گریزان می کنی، گل.

به دل کاری گهی درد و گهی غم،

دلم را کشت گردان می کنی، گل.

 

شوم مفتون، شوم شیدایت، ای گل،

چو بینم خندة زبایت، ای گل.

جهنّم می شود بهرم جهانم،

چو مانم غافل از دنیایت، ای گل.

 

همه خشک و ترم می سوزد از نو،

پیاپی پیکرم می سوزد از نو.

غم نامهربان خاکسترم کرد،

مگر خاکسترم می سوزد از نو؟

 

شوم دیوانه و مفتونت، ای گل،

چو بینم قامت موزونت، ای گل.

جهان یک دانه جو ارزش ندارد

به پیش روی گندمگونت، ای گل.

 

  ز عشق تو دلم می سوزد،ای گل،

تمام حاصلم می سوزد،ای گل.

نسوزم من چه سان بر حالت خود؟!

به حالم قاتلم می سوزد، ای گل.

 

بنالد روز و شب عشق ترا دل،

که عشق تو مرا آخر کند سل.

نمردم من اگر از درد عشقت،

نمی میرم دگر از درد قاتل.

 

دلم سوزد همه این روز و شبها،

ز سوز بوسه ها، از سوز لبها.

ندارم تاب آن، رویت بتابی،

چه داند سوز دل بی تاب و تبها.

 

غم تو خورده گشتم سیر از جان،

خمارت در دلم افزود چندان.

اگر درکم کنی، دردم شود گم،

اگر ترکم کنی، ترکم ز هجران.

 

  غم عشقت همه سربار من شد،

نوازشهای تو آزار من شد.

نکردم زاریی در پیش ناکس،

همه عالم ولی بیزار من شد.

 

جهان رنگین نه و نیرنگ رنگ است،

غمت با شادی ام درگیر جنگ است.

مرا در خانة قلبت بده جا،

برایم این جهان بسیار تنگ است.

 

ز عشق یار جان سوزد روانم،

رسیده تیغ غم بر استخوانم.

نکردم عشق را هرگز گدایی،

ز عشق خانمان بی خان و مانم.

 

نکردی یاد ما، یاد خدا کن،

حیات من خزان کردی، حیا کن.

تو عشق اندر دل ما کُشته رفتی،

سر گورش بیا، باری دعا کن.

 

 کجایی دلبر دیرینة من،

انیس و همدم بی کینة من؟

اگر ترکت کنم، سبزینة من،

دلم ترکد درون سینة من.

 

دل من، ای دل بی کینة من،

انیس و همدم دیرینة من.

بدانم عالمی در تو بگنجد،

به جز آن غم که دارد سینة من.

 

دل من، ای دل بی کینة من،

ملولی از غم دیرینة من.

نمی گنجی تو خود در عالم عشق،

چه سان گنجی دگر در سینة من؟

 

عزیز زندگی، دادی عذابم،

ز که پرسم سؤال بی جوابم؟

کنی تقسیم و طرحی جمع ما را،

برابر کی شود با تو حسابم؟