از گل رویت چمن صد رنگ و بو دزدیده است،
بادة چشم ترا جام و سبو دزدیده است.
شانه می سازد جدا گر مو به مو موی ترا،
موشکافی را ز مویت مو به مو دزدیده است.
شب برای خواب ما خورشید میدزدد، چرا؟
خواب را از چشم ما خورشید رو دزدیده است.
اعتماد و اعتقادی نیست در صدق و وفا،
سایه از اصل خودش گر آبرو دزدیده است.
شیشه قدر خویشتن را هدیة پیمانه کرد
کوزه قدر خویش را از آب جو دزدیده است.
قصة حال تو گوید کیسة خالی تو،
منمنی را فقر ما از ما و تو دزدیده است.
کهنه کالای خقیقت را دگر ارزش نماند،
هم عدالت، هم عداوت را عدو دزدیده است.